من نتوانستم ...شاید فرزندم بتواند!!!
.
من نتوانستم ترکی بنویسم بدون اینکه بترسم شاید کسی نتواند ان را بخواند، شاید فرزندم بتواند
.
من نتوانستم در مدرسه لذت یادگیری زبان مادرم را حس کنم، شاید فرزندم بتواند
من نتوانستم وقتی به مدرسه میروم کتابی داشته باشم که بوی قصه های کودکی ام را بدهد که تازه اموخته بودم ،شاید فرزندم بتواند
من نتوانستم لذت نوشتن واژه هایی را بچشم که در اغوش مادر شنیده بودم بی انکه معنایشان را بدانم، شاید فرزندم بتواند
من نتوانستم افتخار کنم که پسر شجاع، زورو ، رابین هود هم همانطور حرف میزنند که من حرف میزنم، شاید فرزندم بتواند
من نتوانستم روی غبار شیشه بنحره کلماتی که حسشان میکردم را بنویسم، شاید فرزندم بتواند
من نتوانستم بعد از 7سالگی قصه های مادربزرگم را از روی کتاب بخوانم و احساس بزرگی کنم، شاید فرزندم بتواند
من نتوانستم ...
نویسنده : سحر برگرفته از سایت :cloob.com
نوشته شده توسط شامان |
لينک ثابت
|پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:,|